Tuesday, September 9, 2008

مممممم

پیرنتو بالا یزن

میخوام یه چیزی بنویسم

رو پوستت

تو خالی بین پستونات

نه اونجات نمی میرم

جاهای بهتری داری واسه مردن

جاهایی که دل شیر میخواد واسه رفتن و

موندن

جایی که نمیگم دس نخورده س

یا هیشکی پاشو اونجا نذاشته

یه جزیره با موج و مرجانهاش

با دیوونه بازیای من

جزیره ای که میخوام بگم تنها کریستف کلمبش منم

حتا اگه بگی داری دروغ میگی

حتا اگه بگی .....

نوشتم همین بود

حالا این بطری رو از آب بگیر و

منو به خون

Friday, August 8, 2008

ابرا

ابرا بزنه به سرشون

مث چی ببارن

سیل بیاد و پوستمو ببره راباز کنه به استخونام خونمو بشوره با خودش ببره

یه جایی خیلی از اینجا دورتر خیلی خیلی از اینجا دورتر

جوری که دستاتو سایه بون چشمات کنی نه فقط چیزی نبینی نه حتا یادت نیاد که چی

دوست دارم ابرا اینجوری پاک بزنه به سرشون اون وخت رنگین کمون بزنه

این یکی پاش تو گل و شل اون یکی پاشم تو گل و شل

من همینجور بهش زل بزنم زل بزنم زل بزنم زل بزنم

رنگاشو یکی یکی سواکنم رنگای گل و شلی شو

آره دوس دارم یه همچین بارونی بزنه

Wednesday, August 6, 2008

آدمها

گوسفندها از گرگ می ترسند
آهوها از پلنگ
خرگوشها از عقاب
آدمها از آدمها می ترسند

Monday, July 28, 2008

جنگ

جنگ شد
گنجشکها گفتند : جیک جیک
کلاغها : قار قار
قورباغه ها : قورررر قورررر
آدمها با دندای کلید شده مردند

Saturday, July 19, 2008

عشق

عزیزم
میدانی وقتی با تحسین به آلتم نگاه میکنی
چقدر نیرومندم میکنی ؟
میدانی ؟

Friday, August 10, 2007

مممم با عشق

كي؟
در كدام آسمان
مارا به دمب هم بست ؟
من حواسم به جاهاي ديگري از توست
اما اين عشق
هي تمركزم را به هم مي زند
اين يك چيكه ي خون
مي خواهم چيزي از من گداخته رودخانه راه بيفتد
سفر سوخته كند در تو
حالا من و تو در هم حق آب و گل داريم
فكر نمي كردم دستهام اينقدر باشند
و كوزه گري كه در من
اينقدر خدا
خاك را لگد كند
من كه اينهمه شراب
دنبال كوزه ام اينهمه دست مي برم
پا مي زنم
زنم رفته غروب بياورد
پاهاي مرا بكشد به خواب دستهاي مرا بكشد
قدري در ني ني چشمي گداخته شوم
قوام بيايم
چيزي گم كنم و
دستهايم اما نسوزد و
مي سوزم
زم زم
مي خواهم و
اين يك چيكه خون
پرتم مي كند
چيزي خيلي خيلي خيلي ظريف مي شكند
و خدا

Monday, August 6, 2007

دعا

( دعا)




:خدایا خداوندا

نه
نه
نه
نه
نه

(آمین)